اهمیت موضوع حق الناس با ذکر داستانی از تاریخ اسلام

ساخت وبلاگ
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها»V}نساء (4)، آیه 58.{V؛ «خدا به شما فرمان مى‏دهد که سپرده ‏ها را به صاحبان آنها ردّ کنید...».

احکام و مسائل مربوط به حقالناس دو قسم است:
1. امور مالى (مانند بدهى، مظالم، خمس، زکات و...).
2. امور غیرمالى (مانند غیبت، تهمت، هتک حرمت و...).

آنچه در این بخش بیان مى‏شود، احکام و مسائل قسم اول است. حقوق مالى در اسلام از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است و باید در رعایت این حقوق، بسیار دقت کرد؛ چه اینکه اگر اندکى از مال دیگران تضییع گردد و وى راضى نشود؛ به هیچ وجه با توبه و پشیمانى پاک نمى‏گردد! امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: «اولین قطره خون شهید، کفاره گناهان او است؛ مگر بدهکارى که کفاره آن اداى آن است».V}«اَوّلُ قَطْرَه مِنْ دَمِ الشَّهید کَفارهُ لِذُنُوبِه اِلاَّ الدَّیْن فَاِنَّ کَفارَتُه قَضائه»: من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص 183، ح‏3688.{V
حق الناس در اسلام از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است و باید خیلى در آن دقت شود؛ چه این که در روایات آمده که خداوند از حقوق خودش با توبه گذشت مى‏کند؛ ولى حق الناس آن قدر مهم است که تا صاحب حق راضى نگردد، بخشیده نمى‏شود.
حق الناس یعنى آنچه مربوط به حقوق دیگران است مثلاً مال یا آبروى دیگران، اگر از طرف انسان نادیده گرفته شود و یا تضییع شود این را مى‏گویند حق ‏الناس و باید به نحوى جبران شود و رضایت آن شخص حاصل گردد . اگر حق الناس از امور مالی است، مثلاً در معاملات و یا معاشرت‏هاى دیگر خداى ناکرده مالى از کسى تلف یا غصب کرده و یا کلاه‏بردارى و دزدى انجام داده باید مثل آن را اگر مثلی است و قیمت آن را اگر قیمتی است به او برگرداند و می تواند به واسطه شخص دیگر و یا پست یا در حساب جاری شخص واریز کند و یا رضایت او را به نحوی تحصیل کند و چنانچه حق الناس از امور اخلاقی مثل غیبت و تهمت و هتک حرمت و امثال اینها باشد باید به نحوی از صاحب حق دلجوئی کند و رضایتش را تحصیل کند یا با تعریف مناسب نزد کسانی که غیبت او را کرده آبروی رفته او را برگرداند و اگر دسترسی ندارد و یا گفتن موجب مفسده است برای او از خداوند طلب مغفرت کند و خودش نیز توبه واقعی نماید.
غیبت از جمله گناهانی است که مشتمل بر دو حق، یعنی حق الله و حق الناس می باشد. یعنی غیبت کننده از دو جهت مدیون است: اول، نسبت به خدای متعال که مخالفتش را مرتکب شده، دوم، نسبت به کسی که آبرویش به وسیله غیبت مورد حمله قرار گرفته است. لذا کسی که می خواهد از این گناه توبه کند باید از هر دو جهت تسویه حساب نماید.
برای ادای حق الله طبق قاعده عمومی توبه، بر غیبت کننده واجب است پشیمان شده از کردار خویش متأسف باشد به این امید که بدین وسیله از حق خداوند پاک شود.
اما برای ادای حق الناس قاعده این است که از صاحب حق که غیبتش را کرده است طلب حلیت کند. غیر از این قاعده بعضی از احادیث نیز بر این حکم دلالت دارند. ولی از بعضی اخبار چنین استفاده می شود که برای خروج از حق الناس استغفار برای کسی که غیبتش را کرده است کافی است.
به تبع این اخبار به ظاهر متعارض در بین علما دو قول متعارض پیدا شده است، گروهی قائل به وجوب استحلال و گروه دیگری قائل به کفایت استغفار شده اند.
امام صادق(ع) می فرماید: از نبی اکرم(ص) سوال شد: کفاره غیبت چیست؟ فرمودند: این است که هرگاه کسی را که غیبتش را کرده ای به یادآوری برای او طلب مغفرت کنی.
سئل النبی(ص): «ما کفاره الاغتیاب؟ قال: تستغفر الله لمن اغتبته کلما ذکرته».
از روایاتی نیز استفاده می شود که طلب حلیت از طرف مقابل لازم است و خدا توبه اش را نمی پذیرد تا طرف مقابلش او را حلال کند.
هر یک از این دو قسم روایت دلیلی بر یکی از دو قول هستند ولی روایتی از امام صادق(ع) رسیده است که می تواند جامع بین دو قول باشد حضرت فرمود: اگر غیبت کسی را کردی و او با خبر شد باید از او طلب حلیت کنی ولی اگر مطلع نشد برایش طلب مغفرت کن.
دلیل این حکم این است که اگر شخص غیبت شده اطلاع نداشته باشد طلب حلیت از او به منزله خبر دادن و موجب برانگیختن فتنه و برافروختن آتش کینه است.
اگر شخص غیبت شده به سبب مرگ یا مسافرت از دسترس خارج شده باشد مثل کسی است که ازغیبت خبر ندارد و استغفار کفایت می کند V} (ترجمه اخلاق، ص 242).{V
 

داستانی درباره عقوبت نپرداختن حق الناس

مرحوم محدث نوری (ره) در دارالاسلام نقل می کند که:
در نجف اشرف کنار صحن مطهر، عطاری بود و به عنوان آدم زاهد و عابدی میان مردم شناخته شده بود. همه روزه در ساعت معینی مردم مقابل مغازه اش جمع می شدند و او آنها را موعظه می کرد. شاهزاده ای از اهالی هندوستان در نجف مجاور شده بود. جعبه ای داشت که جواهر بسیار گرانبهای خود را در آن ذخیره کرده بود. سفری برایش پیش آمد و خواست جعبه ی جواهر را که تنها ثروت و سرمایه اش بود در نزد کسی به امانت بسپارد. پیش خود گفت: امین ترین کس همین مؤمن زاهد و عابدی است که مورد اعتماد مردم است.
با کمال اطمینان خاطر جعبه ی جواهر را به او سپرد و رفت. وقتی برگشت و از او جعبه را خواست او با خونسردی تمام منکر شد و گفت: اصلا من تو را نمی شناسم!! شاهزاده ی هندی بیچاره شد و یک سر رو به حرم مطهر رفت و شکایت نزد امام امیرالمؤمنین (ع) برد و گفت: آقا من از شهر و دیار خود دل کندم مجاور حرم شما شدم که سعادت دنیا و آخرتم تأمین گردد و تمام ثروت و سرمایه ام همین جعبه بود که به این مرد عابد و زاهد سپردم و او اکنون منکر شده و یک دینار آن را هم به من نمی دهد و من هیچ سند و شاهدی در دست ندارم جز خدا و شما! حال از شما پولم را می خواهم! پس از گریه و زاری فراوان خوابش برد و در خواب به او فرمودند: فردا اول صبح از دروازه ی شهر بیرون برو، ببین اول کسی که از شهر خارج می شود کیست، جعبه ات را از او بخواه! او رفت و دید اول کسی که از شهر بیرون آمد پیرمردی هیزم شکن است که برای آوردن هیزم به صحرا می رود! پیش خود گفت: این که درست نیست من بروم از او جعبه ی خود را بخواهم! مجددا به حرم مطهر رفت و متوسل شد و گریه و زاری کرد. باز شب در خواب همان دستور را دادند. او فردا رفت و دید باز همان پیرمرد، اول کسی است که از شهر خارج می شود! فکر کرد: آخر من از این پیرمرد هیزم شکن بیچاره جعبه ی جواهر بخواهم؟ تا سه شب این جریان تکرار شد و آخرش گفت: لابد راهکار همین است! ناچار نزد پیرمرد رفت و ماوقع را از اول برای او تعریف کرد. او قدری فکر کرد و گفت: بسیار خوب! فردا بیا مقابل مغازه ی همان شخص، در همان ساعتی که مردم برای موعظه اجتماع می کنند؛ من جعبه را به تو می رسانم.
فردا همان ساعت در کنار مغازه ی عطار حاضر شد. پیرمرد هم آمد و به آن عطار گفت: تقاضا می کنم امروز کار موعظه را به من واگذار، اجازه بده امروز من مردم را موعظه کنم. او هم پذیرفت. پیرمرد در مقابل مردم ایستاد و گفت: مردم! من فلان آدم هستم و کارم هیزم شکنی است. من از حق الناس شدیدا می ترسم به همین جهت از زندگی در میان مردم کنار رفته ام. قصه ای دارم که برای شما می گویم. من چندی پیش از یک مرد یهودی صد دینار قرض کردم و قرار شد ظرف 20 روز و هر روز پنج دینار قرضم را ادا کنم. پنجاه دینار آن را در ظرف ده روز و روزی پنچ دینار ادا کردم. روز یازدهم رفتم دیدم نیست و مغازه اش بسته است. چند روز رفتم نبود. گفتند به بغداد رفته است. مدتی گذشت و دسترسی به او پیدا نکردم. یک شب در خواب دیدم قیامت برپا شده و موقع حساب است و مردم برای حسابرسی احضار می شوند! من هم رفتم، حساب مرا رسیدند و حسابم خوب بود و گفتند بهشتی ام. بنا شد که از صراط عبور کنم و به بهشت بروم. سر صراط که رسیدم دیدم خیلی ترسناک است! شعله هایی از زیر صراط بالا می زند! ترسان و لرزان حرکت کردم چند قدم که رفته بودم ناگهان دیدم از میان جهنم یک شعله ی آتش بیرون پرید و سر راه من ایستاد! دیدم عجب! همان مرد یهودی طلبکار است! گفت: پنجاه دینار از تو طلب دارم، بده تا بگذارم بروی. گفتم: من آمدم، تو نبودی. التماس کردم. گفت: ممکن نیست تا ندهی حق عبور نداری. من گریه ام گرفت و گفتم: اینجا که من چیزی ندارم به تو بدهم. پس بگذار من سر انگشتم را به یک عضو تو بچسبانم و راه بدهم. ناچار راضی شدم. سینه ام را باز کردم. تا سر انگشت خود را روی سینه ی من گذاشت، سوختم و از سوزش آن از خواب پریدم! دیدم سینه ام زخم شده است! مدت ها است که مداوا می کنم و هنوز زخم سینه ام ملتئم نشده است، آنگاه سینه ی خود را باز کرد و به مردم نشان داد. آه و ناله و فغان از مردم بلند شد. آن مرد عطار هم ترسید و شاهزاده ی هندی را در خلوت خواست و جعبه ی جواهر او را تحویل داد و عذرخواهی کرد.

 
جهت مطالعه بیشتر ر.ک:
- گناهان کبیره، شهید دستغیب
- اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، مرحوم ملا مهدی نراقی
- معراج السعاده، ملا احمد نراقی
- اخلاق در قرآن، مصباح یزدی
- توبه، تفسیر سوره توبه، ضیاءآبادی


برگرفته از پرسمان
توضیح در مورد موقف حق الناس در قیامت (یاد مرگ)...
ما را در سایت توضیح در مورد موقف حق الناس در قیامت (یاد مرگ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : islamicccc بازدید : 67 تاريخ : دوشنبه 6 اسفند 1397 ساعت: 19:22